كيهان
«طعنه رقيب و بشارت حبيب» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن ميخوانيد:
از خرداد 1360 تا خرداد 1390، فتنهها و فتوحات به شكلي شگفت انگيز كنار هم رديف شدهاند. شتاب پيروزيهاي ملت ايران گاه به اوج رسيده و بعضا نوساني پيدا كرده و بعد، دوباره اوج گرفته است. اگر هم در مقاطعي از سرعت پيشرفتها و ظفرمنديها كاسته شده، مانند دنده معكوس در سربالايي بوده كه با وجود وقفه اوليه، به سرعت و شتاب بيشتر انجاميده است. در اين مسير پيشرفت، نوسان سرعت بوده اما انحراف يا عقبگرد و بازگشت از مسير نبوده است. اصلاح و ارتقاي حركت بوده اما انحراف و ارتجاع، نه. اين ثبات قدم هم از تقديري است كه خداوند براي ملت ايران نوشت و ملت ايران نيز، همان را با وجود همه سختيها و صعوبت اختيار كرد. خاطر برپاكنندگان فتنه 88-كه از فتنه بعدي زبانشان دراز شد- جمع، اين ملت خدايي پشيماني و ارتداد و ارتجاع در كارش نيست، به شهادت آيات الهي. استدلالهاي روشني در اين باره هست كه به وقتش بايد گفت.
منافقين در خردادماه 60 خود را در برابر تدبير صبورانه امام- امت و در بن بست يافتند، دست به اسلحه شدند و آن روي واقعي خود را نشان دادند. اما يك سال از سر باز كردن زخم نفاق نگذشته بود، كه نصرت اله به واسطه دستان مجاهداني چون حاج احمد متوسليان، صياد شيرازي، حسين خرازي، احمد كاظمي و... هزاران رزمنده بي ادعا و نفوذناپذير نازل شد و «خرمشهر را خدا آزاد كرد». آن روز- بعد از ظهر سوم خرداد 1361- احمد متوسليان بسيجيان را مقابل مسجد خرمشهر جمع كرد و گفت «همه عزيزان ما كه تا امروز در خوزستان در خون خود غوطه ور شده و به شهادت رسيدهاند براي حفظ اسلام عزيز بوده. هر چند داغ فراقشان جگر ما را سوزانده اما خدا را شكر كه بالاخره توانستيم امروز با آزادي خرمشهر قلب اماممان را شاد كنيم». همين! خدا را شكر كه توانستيم قلب اماممان را شاد كنيم. و همان روز و همان ساعتها بود كه امام(ره) اين جملات را خطاب به فاتحان خرمشهر نوشت «اينجانب با يقين به آن كه ما النصر الا من عندالله، از فرزندان اسلام و قواي سلحشور مسلح- كه دست قدرت حق از آستين آنان بيرون آمد-... تشكر ميكنم و آنان فوق تشكر امثال من هستند... آنان به آرم ما رميت اذ رميت ولكن الله رمي مفتخرند... هوشيار باشيد كه پيروزيها هر چند عظيم و حيرت انگيز است شما را از ياد خداوند كه نصر و فتح در دست اوست، غافل نكند و غرور و فتح شما را به خود جلب نكند، كه اين آفتي بزرگ و دامي خطرناك است كه با وسوسه شيطان سراغ آدم ميآيد...».
چهل روز از اين فتح الفتوح بزرگ نگذشته بود كه حاج احمد متوسليان در جنوب لبنان ربوده و تحويل صهيونيستها شد. داغ فراق او جانگداز شد اما چه باك اگر سوداي او ستيز با دشمن ترين دشمنان خدا بود؟ به بركت مجاهدت مجاهداني چون او بود كه سرود فتح و پيروزي دوباره- اين بار بر رژيم صهيونيستي و در جنوب لبنان- نواخته شد. 5 خرداد 79 ( 26مي 2000 ميلادي) ارتش رژيم صهيونيستي با سرافكندگي تمام از جنوب لبنان گريخت تا پنجمين ارتش بزرگ دنيا خود را براي شكستي مهيب تر در 6 سال بعد آماده! كند... باقي داستان هم كه مال همين سالهاست و در خاطره ها، تازه.
29 سال پس از آزادي خرمشهر و در آغازين روزهاي خرداد 1390 آفتاب در حالي سر ميزند كه از جنوب خليج فارس تا شمال آفريقا و سواحل شرقي و جنوبي مديترانه، باد به پرچم اسلام افتاده و تازه چند كيلومتر آن سوتر در شمال تنگه جبل الطارق و در اندلس (اسپانيا)، طليعه بيداري ملتهاي اروپايي به چشم ميآيد يعني كه «بيداري ملتها قطعا تا قلب اروپا پيش خواهد رفت». هنوز 20 روز از جاري شدن اين نويد حكيمانه بر زبان مقتداي فرزانه انقلاب سپري نشده است. گويا انرژي آزاد شده در جنبش اسلامي سال 1979 ايران، اراده باز ايستادن ندارد كه اكنون جنوب و غرب خاورميانه و شمال آفريقا را درنورديده و امواج آن به سواحل جنوبي اروپا ميكوبد. فرانسه، ايتاليا يا آلمان در عمق اروپا؟ مقصد بعدي سونامي و موج بيداري ملتها كجاست؟
اكنون كه سخن از خاطرات خرداد پرماجراست، ماجراي خرداد 1385 (مي 2006) را نيز به خاطر آوريم. اوايل خرداد 5 سال پيش بود كه خاوير سولانا مسئول سياست خارجي و امور امنيتي اتحاديه اروپا به زادگاه خويش در اسپانيا رفت تا كوله بار 11سال تجربه دبيركلي ناتو و مسئوليت سياست خارجي و امنيتي اروپا (2006 تا 1995) را يك جا و ضمن يك سخنراني تاريخي عرضه كند. سولانا آن روز در جمع صاحبان صنايع و شركتهاي اسپانيايي، اين گونه درباره نفوذ فزاينده انقلاب اسلامي ايران حتي در عمق اروپا هشدار داد «ايران براي نخستين بار در تاريخ، رهبري منطقه خاورميانه را به دست گرفته و به همين دليل، تنش بر سر برنامه غني سازي اورانيوم در ايران، نه با بمباران بلكه با عقل و از مسير سياسي و گفت وگو حل ميشود. ايران نخستين قدرت خاورميانه شده و آن قدر برگ برنده مانند برگ هسته اي، برگ عراق، برگ حماس و برگ افغانستان در دست دارد كه به يك قدرت درجه اول تبديل شود. بايد به گشودن باب گفت وگو و به كارگيري عقل سليم بازگشت... در آينده بايد با جنبشهاي تندروي اسلامي همانند آنچه اكنون با حماس در فلسطين سر و كار داريم، همزيستي داشته باشيم. اين احتمال زياد است كه همه ما در يك دنياي اسلامي كه در آن اخوان المسلمين و جناح تندروتر اسلامي حكومت كنند، زندگي كنيم. در شرايط كنوني رأي كافي براي آن كه اسلامگراهاي ميانه رو در انتخابات به پيروزي برسند، وجود ندارد. به همين دليل بايد از فراخوان برخورد تمدنها پرهيز نموده و اين انديشه همزيستي را با 13 ميليون مسلماني كه در اروپا زندگي ميكنند، شروع كنيم، از خانه خويش. وگرنه با مشكلات بسيار جدي روبرو خواهيم شد.»
5 سال پيش هنوز در تونس و مصر و ليبي و مغرب و بحرين و يمن و عربستان سعودي طوفان انقلاب برنخاسته بود و هنوز جزو برگهاي برنده جبهه بزرگ اسلامگرايي به شمار نميآمد. آن روز هنوز به تعبير اوباما، هيلاري كلينتون ركورد يك ميليون مايل پرواز در كمتر از 6 ماه را نشكسته و مجله تايم به قلم فريد ذكريا ننوشته بود «ايران، تركيه، مصر و عربستان به تعبير برژينسكي از سال 1975 متحدان نزديك و 4 ستون اصلي سياستهاي آمريكا در خاورميانه بودند و اكنون 3 ستون از اين 4 ستون فرو ريخته است». هنوز ايهود باراك وزير دفاع رژيم صهيونيستي باور نميكرد روزي بگويد «زلزله تاريخي و فوران قيامها به مرزهاي اسرائيل رسيده است.» كسي هنوز در نيويورك تايمز نخوانده بود اين عبارات شگفت را كه «ما در آمريكا سر در آخور خود كرده ايم و خاورميانه بيش از پيش از دست ميرود و از قدرت ما كاسته ميشود». خرداد 85 هنوز ديكتاتورهاي زنجيرهاي آمريكا رو به قبله نشده بودند تا جروزالم پست بنويسد «طغيانها از مركز تا جنوب خاورميانه به دنبال بلوك مقاومتي كه ايران رهبري آن را ميكند، به راه افتاده است» يا واشنگتن تايمز هشدار دهد «تحولات جديد خاورميانه همان راه آيت الله خميني و همان هدف انقلاب اسلامي 1979 ايران را دنبال كند و آن تضعيف قدرت آمريكاست» سولانا هنوز نه از نتانياهو شنيده بود كه «ايران به جدار مرزهاي اسرائيل رسيده» ، نه از روز نكبت 2011 براي اسرائيل خبر داشت و نه از ايهود باراك شنيده بود كه «ما كشور كوچكي هستيم و دچار توهم جنگ با ايران نميشويم»... (اين سطرهاي فشرده، گنجايش مستنداتي به قطر چند كتاب را ندارد، پس بايد گذاشت و گذشت).
ملت ما
«غربت بهرهوري در اقتصاد ملي» عنوان سرمقاله امروز روزنامه ملت ما به قلم سيدحميد كلانتري است که در آن می خوانید:
ديروز، روز ملي بهرهوري بود. نامگذاري روزي به نام بهرهوري بهانهيي است براي انديشه و تامل در زمينه بهرهوري و فرصتي است براي ارزيابي سياستها، برنامهها و اقداماتي كه در كشور براي بهرهوري دنبال شدهاند و بر آن اساس به آينده بينديشيم و براي توسعه بهرهوري چارهجويي کنيم. در يك نگاه كلي ارزيابيها از كيفيت بهرهوري در ايران منفي است و رضايتبخش نيست و در مقايسه با ساير كشورها، وضعيت خوبي نداريم.
چرا بايد كرهجنوبي، چين و هند سهم بهرهوري در توليد ناخالص داخلي و رشد اقتصاديشان حدود 40درصد يا بيشتر ولي در ايران اين نرخ حدود 10درصد باشد؟چرا باوجود اينكه در برنامه چهارم توسعه پيشبيني شده بود سهم بهرهوري در سالهاي برنامه چهارم در اقتصاد معادل 3/31درصد بشود هيچ اتفاق مثبت و اميدبخشي نميافتد؟چرا براي رشد بهرهوري سرمايهگذاري نميشود؟ چرا رسانه ملي دولت، دستگاههاي فرهنگي و آموزشي به فرهنگ بهرهوري نميپردازند؟ تجربه نشان داده است كه نبايد بر درآمد نفت اتكا کنيم.
اقتصاد نفتي ناپايدار است، بهرهوري بايد به عزم ملي و خواسته عمومي تبديل شود همه قشرهاي جامعه، همه خانوادهها، كودكان، نوجوانان، زنان، كارمندان، كارگران، دانشآموزان، دانشجويان، دانشگاهيان، معلمان، همه و همه بايد در زمينه بهرهوري توجيه و به اصلاح رفتار خود بپردازند، دولت نقش خود و مردم نيز وظيفه خود را خوب انجام دهند و دولت خود را موظف بداند كه گزارش عملكردش را به اطلاع مردم برساند. شايسته است به سهم بهرهوري در رشد اقتصادي در برنامه پنجم نيز تامل دقيقتري به عمل آوريم.
در سياستهاي كلي اين برنامه آمده است كه یکسوم رشد اقتصادي از محل بهرهوري حاصل آيد، موضوعي با اين اهميت و گستردگي و ايفاي نقش موثر چرا بايد مورد غفلت قرار گيرد؟ چرا نبايد همه سازمانها و وزاتخانهها كه قرار است به تناسب حدود 30درصد رشد بخش تحت پوشش خود را از محل رشد بهرهوري تامين کنند؟ چرا به اندازه 70درصد بودجهيي كه از دولت دريافت ميكنند براي اين بخش از توليد ثروت و رشد اقتصادي كشور وقت و فكر و منابع مالي و سرمايه منظور نميکنند؟ چرا اصليترين سازمان دولتي مرتبط با بهرهوري از حداقل امكانات، تجهيزات و اختيارات لازم براي پيشبرد موضوع مهم و اساسي بهرهوري برخوردار نيست؟در همين راستا چرا سازمانهاي مسوول در بانك مركزي و مركز آمار ايران، آمار و اطلاعات مورد نياز بهرهوري را توليد و در اختيار جامعه قرار نميدهند؟ براساس چه منطقي بدون آمارهاي ضروري امكان تحليل، ارزيابي و روند وقايع اقتصادي در بخشهاي مختلف وجود دارد؟ بديهي است كه پايه و مبناي هرگونه اظهارنظر درست و دقيق از عملكرد نهادها، سازمانها و زيربخشهاي اقتصادي، وجود اطلاعات مورد نياز است....
از زاويه ديگر در بخش فرهنگ و آموزش نيز نه تنها توجه جدي و موثري به بهرهوري نميبينيم بلكه حداقلها نيز مورد غفلت قرار ميگيرد. در نظام آموزش و پرورش و آموزش عالي و تربيت نيروي انساني غفلت نسبت به بهرهوري در همه ابعاد مشهود است و نتيجه آن پايين بودن رشد بهرهوري نيروي كار و سهم پايين ثروت انساني در توليد ثروت در مقايسه با جهان ميباشد. نتيجه آن ميشود كه بسياري از فارغالتحصيلان دانشگاهي ناآمادگي حضور در عرصه اقتصاد و توليد و بازار كسب و كار ندارند يا نوعا در رشتههايي تحصيل كردهاند كه بازار به آن نيازي ندارد. بنابراين شرايط را براي يك حركت گسترده ملي در اعتلاي بهرهوري فراهم آورد تا آنچه اتفاق ميافتد در شأن ملت ايران باشد.
جمهوري اسلامي
«فراتر از اشغال فلسطين» عنوان سرمقالهِ روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد:
اظهارات اخير اوباما درباره سرنوشت فلسطين، طرحي وقيحانه را در متن خود دارد كه هدفي به مراتب "فراتر از اشغال فلسطين" را دنبال مينمايد. وي در يك نطق چند منظوره در محل وزارت خارجه آمريكا موافقت مشروط واشنگتن با تشكيل يك كشور فلسطيني، بدون هيچگونه حق حاكميت سياسي - نظامي را اعلام نمود ولي تعمداً از كنار اصليترين موانع حل و فصل بحران خاورميانه، به سادگي عبور كرد.
جا دارد در اينجا، اهداف و انگيزههاي اوباما را از انجام اين نطق جنجالي مرور كنيم و سپس به مفاهيم و نكات مفقوده و غايب در اين متن پرتناقض بپردازيم.
1 - اهداف سياسي - تبليغاتي اوباما در صدر اين فهرست قرار ميگيرد، چرا كه وي براي جلب نظر موافق مقامات حزب دمكرات به منظور معرفي وي به عنوان نامزد اين حزب در انتخابات رياست جمهوري آينده نيازمند انجام تحركاتي در صحنه خاورميانه است كه آمريكا و اوباما در اين منطقه بسيار منفعل و ناكارآمد، ظاهر شدهاند. شكست سياستهاي خاورميانهاي آمريكا و استعفاي "جرج ميچل" در اوج ناتواني وي، نقاط منفي عمدهاي در كارنامه اوباما محسوب ميشود. اوباما سعي داشت به تصور خود چهرهاي فعال و نقش آفرين از دستگاه ديپلماسي آمريكا ترسيم نمايد.
2 - پاتك سياسي - تبليغاتي عليه طرح به رسميت شناختن كشور فلسطين، دومين هدف عمده اوباما و دستيارانش بوده است. اين نكته بويژه با توجه به اجماع جهاني براي به رسميت شناختن كشور فلسطين در شهريور ماه سال جاري، جزو مهمترين اهداف آمريكا بوده تا بلكه عقب ماندگي و انفعال خود را با وارد كردن يك ضربه جبران كند.
3- تأمين اهداف و شروط صهيونيستها از ديگر خواستههاي واشنگتن بوده است كه بنحوي محورهاي مورد نظر رژيم صهيونيستي از جمله "نفي حاكميت سياسي - نظامي" را در مورد كشور فلسطين مطرح كند و در عين حال از كنار موضوع بازگشت پنج ميليون مهاجر فلسطيني، مركزيت قدس شريف، توقف احداث شهركهاي يهودي نشين، پرداخت غرامت جنگي به فلسطينيها و سرنوشت اماكن و سرزمينهاي مورد اختلاف و طيف وسيعي از ساير محورهاي ريز و درشت در قلمرو مسائل خاورميانه، مطابق الگوهاي مورد نظر صهيونيستها، به سادگي بگذرند.
4 - سرپوش گذاشتن بر انزواي جهاني و منطقهاي آمريكا و متحدانش از ديگر محورهاي مورد نظر واشنگتن بوده است. اين نكته به ويژه در پرتو تحولات پرشتاب منطقه و سرنگوني مبارك و بن علي و احتمال سقوط ساير رژيمهاي مفلوك هم پيمان آمريكا در خاورميانه، ابعاد گستردهتري به خود گرفته است.
5 - صرفنظر از موارد فوق، اين اقدام اوباما دقيقاً تمامي ويژگيهاي يك ارزيابي براي اطلاع از واكنشهاي داخلي، منطقهاي و جهاني را با خود به همراه دارد. اوباما فرصتهاي محدودي براي "بازآرائي" طيف همفكرانش در اختيار دارد. اگرچه وي بسياري از صهيونيستها را به دور خود جمع نمود ولي هنوز هم بيشترين حملات و كنايهها از جانب نتانياهو و آويگدورليبرمن، نصيب وي و ديپلماسي خاورميانهاي آمريكا ميشود. علاوه بر اين حتي رژيمهاي مرتجع عرب هم چندان دل خوشي از وي ندارد. متحدان اروپائي و آسيائي هم تغيير چنداني در ديپلماسي واشنگتن مشاهده نميكنند. در چنين شرايطي اوباما سعي دارد با يك حركت، واكنش ديگران را ارزيابي كند. با اينهمه، رفتارهاي پرتناقض اوباما، اعتباري براي وي، كاخ سفيد و ديپلماسي جهاني آمريكا باقي نگذاشته و دوست و دشمن، شايد به يك اندازه، وي و دستيارانش را ملامت ميكنند.
اگر قرار باشد كشور فلسطين در چارچوب مرزهاي سال 1346(1967 ميلادي) و بدون حق حاكميت سياسي - نظامي تشكيل گردد. آنچه روي ميدهد، وقيحانهتر از اشغال رسمي فلسطين است كه اهدافي به مراتب فراتر از اشغال را تعقيب ميكند و در واقع، به منزله استمرار دائمي "طرح سركوب فعالان فلسطيني" ارزيابي ميشود. بدين ترتيب قرار است زنداني به وسعت كل سرزمين فلسطين تشكيل گردد و فلسطينيها در آن، مأمور معارضه و قتال با يكديگر شوند ولي دلخوش باشند كه داراي يك كشور هستند!
خراسان
«در باغ سبزي به نام باغ ويلا» عنوان يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم مهدي حسن زاده است كه در آن ميخوانيد:
قطعا زماني که رئيس جمهور در اواخر سال گذشته اعلام کرد: «مشکل مسکن تا پايان دولت دهم (تا حدود ۲ سال و چند ماه ديگر) رفع خواهد شد.» بسياري از افراد از خانوادهها و کساني که زير بار مشکل مسکن کمر خم کردهاند تا کارشناسان و اقتصاددانان منتظر بودند ببينند احمدي نژاد براي تحقق اين وعده چه برنامهاي دارد. برخي تصور ميکردند منظور رئيس جمهور تداوم اجراي طرح مسکن مهر است اما پس از اين که در اوايل سال جاري احمدي نژاد اعلام کرد: «مسکن مهر مسکن است و درمان اصلي مسکن در راه است» مشخص شد آن چه در ذهن احمدي نژاد ميگذرد طرحي متفاوت از مسکن مهر است تا اين که چند روز قبل رئيس جمهور ساخت خانههاي ويلايي را به عنوان درمان اصلي مسکن مطرح کرد و سرانجام روز شنبه در ديدار با خيرين مدرسه ساز توضيحاتي درباره ساخت مسکن ويلايي در زمينهاي هزار متري با احداث ۱۰۰ متر بنا و تبديل ۹۰۰ متر باقي مانده به باغ مطرح کرد. براي ورود به بحث درباره امکان سنجي تحقق اين طرح و خطرات پيش رو در اجراي آن لازم است آن بخش از صحبتهاي رئيس جمهور درباره طرحي که از اين پس آن را طرح «باغ ويلا» ميناميم را با يکديگر مرور کنيم.
به گزارش فارس رئيس جمهور گفت: مشکل مسکن با اين چيزها حل نميشود و مسکن مهر براي متوقف کردن فشار بازار بود که بايد اين مشکل به صورت ريشهاي حل شود.
وي با بيان اين که از ۱۶۵ ميليون هکتار زمين کشورمان ۱۰۰ ميليون هکتار مراتع، جنگلها و کوهپايه، ۳۶ ميليون هکتار زمين کشاورزي و قابل کشت است که ۳۰ ميليون هکتار باقي ميماند، گفت: آيا با اين وسعت کشورمان مردم بايد در آپارتمانهاي ۶۰، ۷۰ و ۸۰ متري زندگي کنند که اين موضوع نشان ميدهد يک جاي کار اشکال دارد.
رئيس جمهور در همين زمينه ادامه داد: فرض کنيم دولت با طرح و نقشهاي به هر کس هزار متر زمين دهد، اگر در اين زمين ۱۰۰ متر بنا با متري ۴۰۰ هزار تومان ايجاد شود و ۹۰۰ متر باقي مانده با ۲۰ ميليون تومان به باغ تبديل شود جمعا ۶۰ ميليون ميشود که در مقايسه با آپارتمان ۷۰ متري با قيمت متوسط ۱۴۰ ميليون تومان ۸۰ ميليون تومان باقي ميماند که با اين وضعيت با ۶۰ ميليون هر کسي در يک خانه ويلايي مثل سرمايه داران الان ميتواند زندگي کند.
اجراي طرح باغ ويلا تا چهاندازه امکان پذير است؟
به روشني مشخص است اجراي طرح باغ ويلا آن گونه که رئيس جمهور توصيف کرده است به هيچ وجه با رقم ۶۰ميليون تومان براي هر واحد امکان پذير نيست. فارغ از درستي يا نادرستي اجراي چنين طرحي بايد بررسي کرد اجراي اين طرح تا چه ميزان شدني است. طبيعي است ساخت باغ ويلاهاي هزار متري منوط به گسترش افقي شهرهاست و بايد وسعت شهر يا حومه آن نيز گسترش يابد. اين گسترش ميتواند هزينههاي زيرساختي فراواني به کشور تحميل کند توسعه شبکههاي آب و فاضلاب، تاسيسات برق و گاز، شبکههاي ارتباطي و جاده و افزايش مراکز خدماتي نظير پليس، خدمات شهري و هرگونه تاسيسات و زيربناهاي مورد نياز زندگي مردم بايد در اجراي اين طرح پيش بيني شود و هرچند نميتوان پيش بيني دقيقي از ميزان هزينههاي زيرساختي طرح باغ ويلا ارائه کرد، ( با توجه به اين که هزينهها با توجه به تعداد واحدهاي ساخته شده باغ ويلا متغير است) اما با قاطعيت ميتوان گفت هزينههاي هنگفتي در انتظار اجراي اين طرح ميباشد و اگر با ۶۰ميليون تومان بتوان هزار متر باغ ويلا احداث کرد هزينهاي به مراتب بيش از آن بايد براي تامين زيرساختها پيش بيني شود که به وضوح مثل معروف «سنگ بزرگ علامت نزدن است» را به ذهن متبادر ميسازد.
رسالت
«اروپاي واحد ميلرزد» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت است كه در آن ميخوانيد:
زماني که آدلف هيتلر و بنيتو موسوليني در جريان جنگ جهاني دوم تبديل به دو نماد اصلي نازيسم و فاشيسم در اروپا شدند، سخني از اروپاي واحد و واحد پول يورو و مرزهاي شنگن به ميان نيامده بود!صدها هزار اروپايي در جريان دو جنگ جهاني اول و دوم از ميان رفتند و خاک اروپا به ميدان بازي غرب با غرب تبديل شد!
موسوليني که در جريان جنگ جهاني دوم شعارهاي فاشيستي ميداد و ياد از دوران حکومت مقدس روم ميکرده و مردم کشورش را به ياد شکوه آن دوران ميانداخت و نويد پيشرفت وايتاليايي قدرتمند ميداد. در هر صورت حمله آلمان به لهستان در سپتامبر سال 1939 آغاز گر جنگي بود که در آن ملتهاي اروپايي قرباني فربه شدن دولتهاي خود شدند.
پس از پايان جنگ جهاني دوم، اروپاييان به اين نتيجه رسيدند که "ناسيوناليسم"و"ملي گرايي"براي کل اروپا سمي مهلک است و اروپاي از هم گسيخته و ويران شده پس از جنگ بايد متحد شود.
اما مبناي اين اتحاد نميتوانست تاريخ، فرهنگ يا احساسات اروپاييان باشد و در راستاي ظهور اتحاديه اروپا لازم است سرمايهها به يکديگر گره بخورد. در سال 1957 هسته اوليه اتحاديه اروپا شکل گرفت. پيمان شنگن نيز در سال 1985 ميان 5 کشور اروپايي به امضا رسيد و به تدريج کشورهاي ديگر اروپايي به اين پيمان ملحق شدند. درست در سال 1999 ميلادي واحد پول مشترکي به نام يورو معرفي شد و متعاقب آن منطقه يورو وسعت پيدا کرد.
تفاخر سياستمداران اروپايي اعم از سوسياليست يا ليبرال دموکرات نسبت به وحدت ايجاد شده در اروپا بهاندازهاي بود که کمتر سياستمداري در اروپا جرات داشت از سستي پايههاي اتحاد اروپاي واحد سخن به ميان آورد. اروپاي واحد توانست در برابر ايالات متحده قد علم کند و مانع از يکه تازي اقتصادي والاستريت در بازارهاي بين المللي شود اما صداي لرزش ستونهاي اتحاد اروپاي يکدست بسيار زودتر از آنچه قابل تصور بود شنيده شد. شنبه گذشته، در حالي که جمعيت انبوه معترضين اسپانيايي ميدان "سول"مادريد را به تسخير خود در آورده بودند، مقامات اروپاي واحد در هم شکستن اروپاي واحد را به وضوح حس کردند.
بر اساس توافقات صورت گرفته، قاعدتا کسري بودجه هر يک از دولتهاي اروپايي عضو منطقه يورو نبايد از يک سقف معين بيشتر شود. در حالي که يونان، ايرلند و پرتقال به سه کانون بحران اقتصادي در اروپا تبديل شدهاند، بحران بدهيهاي خارجي حتي کشورهاي اصلي و قدرتمند اروپايي را نيز تهديد ميکند. ميزان بده ايتاليا در سال 2010 ميلادي 131 درصد بود كه از بده 72 درصدي اسپانيا نيز فراتر بود. ميزان بده فرانسه و آلمان نيز بالا و به ترتيب 92 درصد و 80 درصد بود. بر اساس